بگذار نقل کنم این حالت خواب آلوده
چشم ها روی هم و عقل خراب آلوده
همه کس دم ز خدا و ملکوتش زنند
ولی افسوس همه در جشن شراب آلوده
همه اعضای بشر بی خود و هشیار و خراب
همگی منتظر مرحم ناب آلوده
چندی از دور نشان از خبری می بینند
بشنو از من که بود راه سراب آلوده
گرچه چندی ز سر موعظه خدا یاد کنند
چند روزی بود این طاعت آب آلوده
بعد سر ها به زمین شد بهر یک گوساله
که شده سحر و ز مخلوق و خضاب آلوده
ای ملائک دهن سنگ و کلوخ باز کنید
تا ببینند همهی شهر جواب آلوده
چند روزی سعید سر ز کتابت برچین
تا بخوانند بشر شعر کتاب آلوده