والتّین

سلام من محمد سعید آریافرد متولد 72 اعزامی از شیراز ! قصد دارم شعر هام رو اینجا بنویسم

والتّین

سلام من محمد سعید آریافرد متولد 72 اعزامی از شیراز ! قصد دارم شعر هام رو اینجا بنویسم

احادیث تکان دهنده درباره ظهور

سلام من این چند حدیث را الان داشتم می خواندم بسیار سخت است شنیدنشان

ولی برای اونایی که در موردش فکر می کنند خوب است

یک حدیث را برای نمونه این جا نوشتم

بقیه را می توانید در اینجا بخانید ( کلیک کنید )


در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .
از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .

 
در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد .

نخست: تجاوز به ناموسشان

و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ،

سوم: خشکسالی،

چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .

 
اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .

 

صندوق رای پر کردن

کار سنگ کیمیا مس را مثه در کردن است

شغل بی دینیان ولی دل های ما گر کردن است


راحت و آسون بگم این روز ها و این شبا

کار نیکو کردن از صندوق رای پر کردن است


انشاءالله به امید شرکت هر چه بیشتر مردم

ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ

ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭ ﺑﺮﻭ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺷﻮ

ﺍﺯ ﻣﺲ ﮔﺬﺭ ﻭ ﺑﺮﻭ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺯﺭ ﺷﻮ


ﺑﺮ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺭﺍﯼ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﺒﺮ

ﺩﺭ ﺻﻒ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺧﺮ ﺷﻮ


ﭼﻮﻥ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ~ﯾﺮﯼ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ

ﮔﻮ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﺑﺮﻭ ﺳﺮ ﺩﺭ ﺷﻮ


ﺍﯾﻨﮏ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﻮ ﺑﺰﺍﺭ ~ﯾﺶ ﺧﻮﺩﺕ

ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﮕﻢ ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﭼﺎﺷﻨﯿﺶ ﺧﺮ ﺷﻮ



یادشون افتادم



الان دیگه پیش من نیستن زرده مریض شد مرد  آبیه هم پیش دوستم هست که خودش تعداد زیادی مرغ عشق داره

ابر

ای ابر کنار رو که خورشید نهان پیدا شه

                                 صد دل به کناری تا صد دل وا شه


     ای ابر دروغ و زر و زور و بی حیا رو به کنار

                              تا جایی برای تابش و تجلی آقا شه


هشدار شو

در خانه بر گوشه نَشین بیدار شو بیدار شو

باده همی بر گوشه نِه هشیار شو هشیار شو


در راه خوبان چون شدی تکرار کردن واجب است

در راه بی دینان ولی انکار شو انکار شو


در پاسخ لا مذهبان از هر چه می تانی گذر

لیکن ولی  اما و چون زنهار شو زنهار شو


تیر آهن و سیمان گچ از بن بساز و طاق شو

سقف و در و هفده ستون دیوار شو دیوار شو


با یاد او آغاز کن از دل همی آوار کن

در آخرش از هر بدی بیزار شو بیزار شو


من خود ضعیف و جاهلم در ره همی من کاهلم

نالم چرا گویم به خود هشدار شو هشدار شو

ابریشم

هم دل من گرفته ، و هم لب درازه

سخن گو ز دردا ز اخبار تازه


سخن گو زبانت سخن خوش بگوید

سخن های تازه سخن هش بگوید


سخن گرچه شعر است و شعر هم نشانه

نشانه دهد از در آشیانه


دل من چو آهن که زنگار بسته

به زنگارش هم دودی انگار نشسته


دلم من چو ابریشم و صاف و نرم بود

در آن خانه راحت امن و گرم بود


بیافتاد کناری بشد او مچاله

کثیف و نم و رفت اندر زباله


نمی دانم از چه لب من بخندد

نشاید از این که در آنجا بگندد


نشاید از اینکه شده پاره پوره

نشاید از اینکه دو چشمانش کوره


نشاید از این که هدر می شود زود

رود در گل و زود گردد او کود


سعید از این موضوع سرمست گشته

که در خاک  گرو در نهش بیست و هشته