والتّین

سلام من محمد سعید آریافرد متولد 72 اعزامی از شیراز ! قصد دارم شعر هام رو اینجا بنویسم

والتّین

سلام من محمد سعید آریافرد متولد 72 اعزامی از شیراز ! قصد دارم شعر هام رو اینجا بنویسم

عالم خجسته !

در این عالم بی نظام و خجسته                 در این عالم بی پی و خام و خسته


نباشد نشان از دلی که رمیده                    ولی خشت مالند که گویی برسته


نباشد دوام اندر این عالم زشت                  نباشد دلی جز که آن دل شکسته


نباشد مرام و نباشد حیایی                       اگر بود در کس پر و بال بسته


ندانم چرا من دوام آورم دل                         ندانم کیم یک دو پای دو دسته


دو پای و دو دست و دو گوش و دو چشمم     یکی جمجمه عقل از آن بجسته


اگر هم که چیزی ز مغزم بمانده                   همینست که بینی همین پوست و هسته


همین است دیگر از این به نباشد                در این عالمی که عقابش نشسته


سعید از چه گویی تو نالان و خسته             کنی همچو زاغی دهان باز و یسته

هی ... !

پاشده از دل تنگُم پاشده دود هِی

شده امروز دل مو از دلو مردود هِی


چرا امروز بچه ها به داد مو نمی رسن

اوی بچا بیوین که اشکم شده مث رود هِی


ای خدای مهربون باید به دادُم بِرِسی

که اگه تو نرسی که برسه زود هِی (1)


اگه ای دِلُم بخواد عالمو آتیش میزنه

از به هِی داد میزنه دادای ممدود هِی


ای صدام گرفته کاکو دلمم شیار شیار

چون که ای گلوم یه جوری شده مسدود هِی


از به من درد ندیدم دارم ریاضت می کشم

ای خدا دردی بدی کاو کنه محدود هِی


ای سعید بَرِی چی چی هی داری جارُم میزنی

هی هی و هی هی و هی هی هی هی و هود هی



(1) هی در اینجا به معنی آهای نمیباشد .

بدان و آگاه باش

جوابیه استاد رائفی پور در مقابل رسانه های غرب

حتما ببینید جالبه

به جان تو

به امروزی که اسم من سعید است
و آن کشور که مغزم را جویدست

به آن شهری که نامش شهر من بی
و آن شهری که خوبیش بعید است

به آن موقع که حال من خراب است
و این موقع که حالم چون شهید است

به جان کت خدای ده که امشب
تمام گاو های او لمیدست

به آن بلبل به آن هدهد به این شب
به آن سوسن که عطرش هم نوید است

به این سایت و به آن سایت و به بیل گیتس
به جان مایکروسافت که ور پردیست

هر آن کـس شعر من را خوانده باشد
به جان تو به جان من دویدست

دو شعر از اولین شعر هایم

شعر شب امتحان :

همه دنیا رو من غم در برِستُم

زمغرب تا نهار در بسترِستُم


اگه ای امتحانو رو نگیری

به جون جفت سبیلت نوکرِستُم



شعر نمی ترسم ( برای کرکری قبل از دعوا هم خوبه ! ) :

امروز بپا خیزم و از کس نهراسم / هر کاو بترسد بود احمق و نادان

من بال بیارایم و از سخره نترسم / گر ترس کنم لیک ، شوم افسل مردان

من تیر نبینم که پر از بال نریزم / باشد که شود این سر لوحه رندان